خواننده: رضا بهرام
نام آهنگ: یار
توضیحات اثر: ترک نهم آلبوم با نام «یار»، روایتی شاعرانه و نوستالژیک از انتظار، دیدار و سپس حیرت و آشفتگی ناشی از عشق است. این آهنگ با تکرار کلمه «یار» و استفاده از تصاویر کلاسیک مانند ماهی قلاب و خزان گلستان، حالتی از شیفتگی و اسارت در عشق را به نمایش میگذارد. اشعار، درد فراق و بیم از فراموش شدن را با بیانی لطیف بیان میکنند. موسیقی و اجرای رضا بهرام، فضایی عاشقانه—غمگین خلق کرده که حس دلتنگی و انتظار برای یار را به خوبی منتقل میکند. این قطعه، نوستالژی یک عشق عمیق و تأثیر شگرف آن بر روح و روان را به تصویر میکشد.
Artist: Reza Bahram
Song: Yar
تاریخ انتشار: 1404
بازدیدها: 2
متن آهنگ
روزگاری سر کویی نشستم نشستم
به امید شب دیدار یار یار یار
چه گذشت بر دلم آن شب که دیدم غریبم
به دو چشمان یار یار یار
میکشاند دل ما را به این سو به آن سو
شدهام ماهی قلاب یار یار یار
رفتم آشفته و حیران همان دم
خزان زد به گلستان یار یار یار
گل لبخند تو هر لحظه که پژمرد
دلم شکست
باد اگر عطر تو را سوی کسی برد
دلم شکست
اگر افتاده خزان در دل باغم
غمت مباد
اگر عشق تو نیامد به سراغم
غمت مباد
مرا به آسانی بردهای ز یاد
روزگاری سر کویی نشستم نشستم
به امید شب دیدار یار یار یار
چه گذشت بر دلم آن شب که دیدم غریبم
به دو چشمان یار یار یار
دلتنگ توام از تو چه پنهان
بیمارم و دور از تو به درمان
نرسد درد من
ای تو که جانی به تن
بر دلم آتش نزن
نروی از سرم
تا نفس آخرم
ای غم پنهان من
روزگاری سر کویی نشستم نشستم
به امید شب دیدار یار یار یار
چه گذشت بر دلم آن شب که دیدم غریبم
به دو چشمان یار یار یار
میکشاند دل ما را به این سو به آن سو
شدهام ماهی قلاب یار یار یار
رفتم آشفته و حیران همان دم
خزان زد به گلستان یار یار یار
هم پناهی هم گناهی
بی تو زندان شده عالم
پریشان شده حالم
نرسیدی چرا؟
درد خود را به که گویم؟
تو را در که بجویم؟
تو کجایی کجا؟
روزگاری سر کویی نشستم نشستم
به امید شب دیدار یار یار یار
چه گذشت بر دلم آن شب که دیدم غریبم
به دو چشمان یار یار یار
به امید شب دیدار یار یار یار
چه گذشت بر دلم آن شب که دیدم غریبم
به دو چشمان یار یار یار
میکشاند دل ما را به این سو به آن سو
شدهام ماهی قلاب یار یار یار
رفتم آشفته و حیران همان دم
خزان زد به گلستان یار یار یار
گل لبخند تو هر لحظه که پژمرد
دلم شکست
باد اگر عطر تو را سوی کسی برد
دلم شکست
اگر افتاده خزان در دل باغم
غمت مباد
اگر عشق تو نیامد به سراغم
غمت مباد
مرا به آسانی بردهای ز یاد
روزگاری سر کویی نشستم نشستم
به امید شب دیدار یار یار یار
چه گذشت بر دلم آن شب که دیدم غریبم
به دو چشمان یار یار یار
دلتنگ توام از تو چه پنهان
بیمارم و دور از تو به درمان
نرسد درد من
ای تو که جانی به تن
بر دلم آتش نزن
نروی از سرم
تا نفس آخرم
ای غم پنهان من
روزگاری سر کویی نشستم نشستم
به امید شب دیدار یار یار یار
چه گذشت بر دلم آن شب که دیدم غریبم
به دو چشمان یار یار یار
میکشاند دل ما را به این سو به آن سو
شدهام ماهی قلاب یار یار یار
رفتم آشفته و حیران همان دم
خزان زد به گلستان یار یار یار
هم پناهی هم گناهی
بی تو زندان شده عالم
پریشان شده حالم
نرسیدی چرا؟
درد خود را به که گویم؟
تو را در که بجویم؟
تو کجایی کجا؟
روزگاری سر کویی نشستم نشستم
به امید شب دیدار یار یار یار
چه گذشت بر دلم آن شب که دیدم غریبم
به دو چشمان یار یار یار