متن آهنگ

کوله باری دارم که امیدم در اوست
و عصای که مرا بهترین همسفر است
من برای آن هم که از این خانه های دلگیر
کوچه های دلتنگ و از شهر نفرین به مرگ بروم
بروم پیش نیکان خودم
که به اندازه دریای شمال دلشان وسعت داشت
و به اندازه یه دشت بزرگ دست هاشان برکت
مردمان که به آب باد و خاک و آتش عشق می ورزیدن

پدرانی که هنوز کاسه های گلیشان اعتباری دارد
در گلوی تاریخ

من بر آنم که شایدم برنگردم دیگر
و بمانم بر غار