متن آهنگ

چون خواجه شیرازم و فکر سفرم نیست
بگذار نگاهت کنم آهوی گریزان
مگریز که سودای شکارت به سرم نیست

کوهم همه اندوهم همه از این درد که در شهر
جز سایه بی حوصله یار دیگرم نیست
ای ساحل تنهایی من فکر خودت باش
بسپار به دریای که ز طوفان هزرم نیست